از کوچه های رفته دوباره عبور کرد
برگشت خط فاصله ها را مرور کرد
در ذهن خود به عشق دو تا سایه فکر کرد
از بوی عشق در تنش احساس شور کرد
اینها دو سایه ای که هبوطند در تنش
اینها دو سایه ای که ... که در او ظهور کرد
این انعکاس سرد شبیه دو فرد را
در باورش شبیه دو جام بلور کرد
آنوقت سهم محو خودش را زمین زد و ...
آن چشم های ساده به ذهنش خطور کرد
حالا چقدر ساده به قلبش رسیده عشق
خود را میان معرکه از خود که دور کرد
بعدش نگاه کرد به جام بلور و بعد
برگشت خط فاصله ها را مرور کرد...